سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هم‏پرسه با افلاطون

بسیاری از کسانی که شناختی، کامل یا جزئی، از زبان‌های غیرفارسی دارند، به مقایسة زبان فارسی با آن زبان‌ها می‌پردازند. نتیجه‌گیری‌ها گاه در ثنای فارسی و گاه در نکوهش آن است. از جمله نقص‌های منسوب به فارسی مؤنث و مذکر نداشتن آن، کم بودن صیغه‌های فعلی، و ثبات و عدم‌تغییر چندین سده‌ای آن است. شماره 45 فصلنامة هفت‌آسمان، گفت‌وگویی را با خانم دکتر آموزگار منتشر کرده است. بخشی از این گفت‌وگو می‌تواند به این سؤال پاسخ دهد که ثبات زبان فارسی، نشانة پختگی آن است یا مردگی آن.

 

* آیا می‌توان گفت زبان فارسی به نوعی پویای خویش را از دست داده است مثلاً امروز ما با زبان فردوسی به آسانی رابطه برقرار می‌کنیم، ولی یک فرانسوی و یا آلمانی به‌سختی زبان فرانسة کهن و ییدیش (آلمانی کهن) را می‌فهمد. آیا این مسئله بدان دلیل نیست که ما از قالب‌های کهن زبان، چندان که ضرورت‌ها ایجاب می‌کرد، پا فراتر نگذاشته‏ایم.

* پرسشتان را چند سال پیش یکی از دانشجویان آلمانی، که در دانشکده ما ادبیات فارسی می‌خواند، دربارة زبان آلمانی مطرح کرد. او می‌گفت که من اصلاً زبان آلمانی دو قرن قبل را نمی‌توانم بخوانم و بفهمم، شما چطور شاهنامه ده قرن قبل را به‏راحتی می‌خوانید و می‌فهمید؟ من در جواب او گفتم این مسئله به تمدن و فرهنگ کهنِ ما مربوط می‌شود. من هیچ وقت فرهنگ ایرانی را به پیش از اسلام و پس از آن تقسیم نمی‌کنم. بلکه اعتقادم بر این است که فرهنگ ایرانی تداوم دارد و از دوره‌های قبل تا به دوره‌های بعد از ما نیز گسترش می‌یابد. به دلیل زیربنای بسیار غنیِ فرهنگی، این فرایندی که در آلمان و فرانسه و سایر کشورها در سده‏های اخیر طی شده، ما سده‌ها قبل طی کرده‌ایم. زبان‌های دورة باستان مانند زبان اوستا، صَرفِ هشت حالتی داشتند؛ سپس تحول یافتند. این تحول گام به گام بوده است. حتی در آغازِ زبان فارسی میانه، یک صرف دو حالتی وجود دارد که در مراحل بعدی تحول زبان، آن را هم از دست می‌دهیم. در یک نگاه درمی‌یابیم که زبان ما در همان دورانِ آغازِ ادبیات دری کاملاً جا افتاده است و آن تحولی را که هر زبانی می‌باید طی کند، گذرانده است. در همان دورة میانه، سروده‌های اوستا، کتاب‌های پهلوی و مکتوبات مانوی وجود دارد که نماینگر ادبیاتی بسیار غنی است. پس زبان ما دوران تکامل را پشت سر گذاشته، سایش‌هایش را گذرانده و صرف و نحو زبان به مرحلة تکامل و تحول یافتگی رسیده است. وقتی فردوسی می‌گوید: «توانا بود هر که دانا بود»، این زبانِ امروز ماست جز اینکه «بُوَد» در زبان بعدیِ گفتاری جای خود را به صیغة فعلی دیگری داده است. نحو همان «نحو» است و تغییر چندانی در آن ایجاد نشده است. وقتی فردوسی شروع به سرودن شاهنامه می‌کند در واقع نثر فارسی «تحول یافته» است و حالت‌های چندگانة مؤنث و مذکر و یا وجه تثنیه را از دست داده و پرورده شده است، و دیگر نیازی به پالوده‌شدن بیشتر نداشته است. در نتیجه وقتی فردوسی شروع به سردون شاهنامه می‌کند از زبانی استفاده می‌کند که به حد کمال «پخته» است و اصلاً جایز نیست که بعد از پختگی به مرحلة سوختن و نابود شدن راه ببرد.


سه شنبه 89 مرداد 19 :: 7:39 عصر:: نظرات ( )