همپرسه با افلاطون
...این پدیدهای است که نامش را میتوان گسترش «فردگرایی دینی» نامید. در چنین حالتی فرد با همه صورتهای دینداری وداع نمیکند بلکه نحوه زیست دینی خود را از میان انواع گوناگون نحوه زیست دینی برمیگزیند و یا میآفریند. او در فروعات دینی تقلید نمیکند و یا به نحو بسیار کمرنگی تقلید میکند. او در اصول دین نیز برداشت خاص خود را از این اصول دارد که لزوما با برداشت رایج و راستکیشانه از آن اصول همخوان نیست ...تأکید بر سرشت گزینشی داشتن فردگرایی دینی به این معنا نیست که صورتهای راستکیشانه و سنتی و نهادینهی دین سرشت گزینشگرانه ندارد. هر نوع دینداری، چه سنتی و چه غیر آن، نحوهای گزینشگری است. دینداری فقاهتی عبارت است از برجسته کردن جنبه شعائری و جوارحی دین و در حاشیه قرار دادن و یا دستکم در درجه اول اهمیت قرار ندادن جنبههای دیگر زیست دینی. به همین منوال، دینداری صوفیانه و باطنی عبارت است از برجستهکردن جنبههای درونی و باطنی و ذوقی و کشفی دین و در حاشیه قرار دادن و یا دستکم در درجه اول اهمیت قرار ندادن جنبههای دیگر زیست دینی. بر همین اساس قیاس کنید دیگر صورتهای زیست دینی را. بر این اساس، دینداری علی الاصول ملازم با گزینشگری در دین و برجسته کردن جنبه یا جنبههایی از دین و تبعی و ثانوی دین جنبههای دیگر دین است. اما آنچه پدیده فردگرایی دینی را از دینداری نهادینه و سنتی متمایز میکند این است که فردگرایی دینی چندان دغدغه توجیه گزینشگری خود را ندارد و در صدد موجه ساختن سبک زیست دینی خود نیست. این امر اصولا از این جهت است که فردگراست و اصولا درصدد تبلیغ سبک زیست دینی خود نیست. اما به عکس دینداری نهادینه و راستکیش و سنتی از آنجا که در صدد تولید انبوه سبک دینی تبلیغی خود است، دغدغه توجیه گزینشگری خود و نیز حقانیت سبک پیشنهادی خویش را دارد. بر این اساس بر خلاف بسیاری از صورتهای دینداری فردگرایانه و متنوع که چندان وقعی به الاهیات و فقه و اصول نمیگذارد، دینداری سنتی به این رشتهها توجه دارد و سنت فراگیری و انتقال این علوم را پی میگیرد. بخشی از یادداشت یاسر میردامادی با عنوان «درباره فردگرایی دینی»