سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هم‏پرسه با افلاطون

احتمالاً، و شاید حتماً، شما هم تجربه کرده‌اید؛ قرار است معلم امتحان بگیرد، می‌پرسد آیا خوانده‌اید، فقط «بچه خرخوان» کلاس دستش را بالا می‌برد. این صدایِ زیرلبی شنیده می‌شود که «باز هم خودشیرینی شروع شد». اگر معلم به علت همین اعلام آمادگی، آن روز امتحان بگیرد که دیگر زمان حواله‌شدن فحش‌ها و ناسزاها به خرخوان کلاس است.

شاید مثال بالا، که نمونه کوچکی از اتفاقات روزمره اطراف ما است، بتواند به یکی از سؤالات اخلاقی و رفتاری ما پاسخ بدهد: «چرا با اینکه انسان‌ها خوب‌بودن را تحسین می‌کنند و به قهرمان‌های سفیدِ داستان‌ها عشق می‌ورزند، در مقابل بسیار از افراد درست‌کار جبهه می‌گیرند؟».

به نظرم این «مبارزه با خوبی» دو علت دارد:

اول. ترس از مقایسه‌شدن؛ همکاری جدید به محل کارمان می‌آید. انسانی بااخلاق و درس‌خوانده. کمترین چیزی که پیش می‌آید این است که دیگر دیده نمی‌شویم. بسیاری از مراجعان و ارباب رجوع از آقای فلانی تعریف می‌کنند اما کسی ما را نمی‌بیند. حتی اگر کسی هم ما را با آقای فلانی مقایسه نکند، خودمان خود را با او مقایسه می‌کنیم و از کوچک‌بودن خود رنج می‌بریم.

دوم. تضاد آن خوبی با منافع ما؛ در حال معاملة پرسودی هستیم. مشتریِ ما فرد آگاهی نیست و به‌راحتی می‌توان فریبش داد. مشتری با همکارمان مشورت می‌کند و او صادقانه و دلسوزانه او را راهنمایی می‌کند. چه حسی به ما دست می‌دهد؟

می‌توانیم نمونه‌هایی از این وقایع را هر روزه، در مقیاسی وحشتناک، در اطرافمان (و حتی در رفتارمان) مشاهده کنیم. راه در امان ماندن از این آفت، این است که با تمام وجود به خوبی‌ها عشق بورزیم؛ به نظرم برای پروراندن روحیة عشق به خوبی‌ها باید همواره در حال اجابت این ندای الاهی باشیم که «فاستبقوا الخیرات» (مائده: 48).

 

پ.ن: اصل نکته از پناهیان _ در یکی از سخنرانی‌هایش که در تلوزیون پخش شد _ گرفتم (البته او نتایج سیاسی خاصی نیز بر این سخن بار می‌کرد که شاید زمانی درباره‌اش بنویسم).


سه شنبه 89 اردیبهشت 21 :: 2:2 صبح:: نظرات ( )