همپرسه با افلاطون
دو سه هفته پیش میهمانی بودم. ده پانزده نفری بودند. بحث شد و این روزها هم وقتی درمجلسی بحث می شود از هر جا که شروع شود به اسلام کشیده می شود. از فلسفه شروع شود به اسلام کشیده می شود. از سیاست شروع شود به اسلام کشیده می شود. از اقتصاد و تورم و گرانی شروع شود به اسلام کشیده می شود. وقتی رشته کلام به دست یکی از دوستان اهل فلسفه افتاد همین طور که گرم صحبت بود باز بحث به اسلام کشیده شد و مسئله متعه. گفت امروز قبل از این که به میهمانی بیایم فلان کتاب را می خواندم ( اسم کتاب را آورد ولی من برای این که حواس کسی پرت نشود اسم آن را نمی آورم) در آن کتاب چند روایت از امام صادق (ع) نقل کرده بودند در باره لزوم متعه و این که امام به شاگردان و مریدان خود دستور اکید داده اند که هر روز متعه کنند. ثواب دارد. وقتی یکی از مریدان به امام عرض می کند که من خرج زن و بچه ام را هم ندارم بدهم امام دست کرده بودند توی جیبشان و کار آن بابا را راه انداخته بودند. می گفت امام صریحا فرموده اند که از ما نیست هر کس که متعه نکند و خلاصه مثل این که در دنیا هچ مسئله مهم دیگری وجود نداشته است. بعد هم این دوست ما شروع کرد به انتقاد کردن از امام صادق و بد وبیراه گفتن به متعه و از این حرفهای روشنفکری. مجلس با وجود این که مردانه بود ولی می شد حدس زد که کسی از این حرفها خوشش نیامد. چون همه گناهان را اندخته بود به گردن امام صادق. در آن مجلس من مثل بقیه نتوانستم حرفی بزنم . به دلائلی. اما بعد از مجلس، در راه بازگشت دوستی که مرا با ماشینش به خانه می رساند نظرم را در این باب جویا شد. گفتم من هم از این حرفها که در باره امام صادق گفته شد خوشم نیامد، همچنان که از بسیاری از این حرفهائی که در سیره ها در باره پیغمبر اکرم( ع) می گویند خوشم نمی آید. من درست نمی دانم که امام صادق را این طوری مورد مؤاخذه قرار دهیم. به دلیل این که معلوم نیست که این حرفها را امام زده باشد یا اگر هم گفته باشد تحت چه شرایطی و برای چه گفته اند. این متون درست است که تاریخی است ولی تاریخ نیست. گفت: یعنی شما معتقدید که این روایتها درست نیست و امام این حرفها را نزده است. گفتم: من قضیه را به این صورت نمی گویم. ثابت کردن این که این روایتها از امام نیست به همان اندازه مشکل است که بخواهیم بگوئیم هست. گفت : پس چه کار کنیم؟ گفتم: این متون را نه به عنوان تاریخ بلکه به لحاظ تاریخی در نظر بگیریم. به این صورت که در نظر بگیریم که در قرن دوم یا سوم مشکلی برای جامعه مدینه یا بغداد و بصره پیدا شده بود و جمعیت زنان بیوه و دختران شوهر نکرده افزایش یافته بود و عقلا و علمای جامعه برای حل این مسئله به مردها توصیه می کردند که به یک زن اکتفا نکنند. خرج زن دیگری را هم بدهند. متعه کردن فقط شهوت رانی و سکس نیست. در جامعه قدیم همسر اختیار کردن متکفل هزینه شدن بود. زن عیال بود و شوهر مجور بود خرج او را بدهد . زن بی همسر نان آور نداشت. لذا جامعه برای حمایت از زنان به مردان توصیه می کرد که متعه کنند. این راه حل مسئله بود و بعد این راه حل را هم باید محکم می کردند. همه که گوش به حرف علما نمی کردند. پس آمدند و برای این کار حجیت ( اوتوریته) دست و پا کردند. آخر این خط حجیت هم باید به پیغمبر ختم شود. پس شیعیان آمدند و گفتند که امام صادق از قول پدرش و او از قول پدرش تا می رسد به پیغمبر فرمودند که متعه کنید. یعنی تازه این حرف را هم در نهایت از قول امام صادق نمی زدند. دوست من که پشت فرمان بود پرسید : یعنی این حرفها را امام نگفته اند؟ گفتم: من مطمئن نیستم. من این روایتها را راه حلهائی برای مسائل جامعه می دانم نه تاریخ. گفت : ولی با توجه به مسائل دیگر ما می توانیم تصور کنیم که این روایتها صحیح است. گفتم: کدام مسائل؟ با توجه به کدام مسائل؟ ما شیعیان در طول قرنها تصویری از امام صادق ساخته ایم و چیزهائی که در گذشته از نظرمان مهم بوده به امام نسبت داده ایم. الان آن چیزها دیگر مهم نیست. حالا باید چه کار کنیم؟ تصویر یا ایماژی که فقها از امام صادق ساخته اند ایماز یک فقیه است. سنی ها برای خودشان ابو حنیفه و شافعی و مالک و احمدبن حنبل را داشتند و ما هم تصویری از امام صادق ساختیم. می شد این تصویر به گونه دیگری هم باشد. مثلا تصویر یک عارف و حکیم. اتفاقا تفسیری هم تازگی پیدا شده که عرفانی است و به امام صادق نسبت داده شده است. این تفسیر متعلق به قبل از ساختن ایماژ فقهی امام است. و چون همه ما با ایماژ فقهی عادت کرده ایم و امام را با این ایماژ می شناسیم می گوئیم این تفسیر اصیل نیست . ولی صوفیان سنی و محققان فرنگی که تحت تأثیر ایماژ فقهی امام صادق نیستند آن را اصیل می دانند. من خودم هم ایماژ امامی را دوست دارم که با دل و عقل و ایمان و توحید سرو کار داشته باشد تا با طهارت و حیض و نفاس و این حرفها. کارخانه ایماژ سازی فقط متعلق به شیعه ها نیوده است. سنی ها هم ایماژ سازی کرده اند. من در کتاب اخیر خودم با عنوان «آسمان جان» سعی کرده ام که نشان دهم مولانا در واقع برای عمر خطاب ایماژ سازی کرده است و از عمر چهره یک صوفی و مرشد کامل ساخته است. عمری که مولانا در مثنوی معرفی کرده است ساختگی است همان طور که امام صادقی که به مردها می گوید بروید روزی یک زن را صیغه کنید ساختگی است. از شصیتهای دیگر هم ایماژ ساخته اند و بعد در باره آنان قضاوت می کنند. مثلا از امام محمد غزالی ایماژی ساخته اند با آثار ساختگی و بعد وقتی اثر اصیل او پیدا می شود می گویند این که از امام غزالی نیست. درست است از امام غزالی ساختگی شما نیست ولی از امام محمد واقعی که در سال 505 فوت کرده است هست. این ایماژ سازیها امروزه برای ما مسلمانان مشکل ایجاد کرده است. سنی ها ایماژ خاصی از پیغمبر درست کرده اند با احادث خاصی و شیعه ها هم ایماژ خاصی درست کرده اند. بر اساس این ایماژ هاست که در باره روایتها و حوادث تاریخی قضاوت می کنند. فلان قبیله می خواسته بگوید که بزرگ قبیله ما در فلان جنگ شرکت کرده و لذا تاریخ را طوری نوشته اند که مقصود آنها بر آورده شود. عده ای برای ارضاء حس قساوت و خونریزی خود ایماژی می سازند که معلوم نیست چقدر با واقعیت وفق دهد. این اسلام ایماژی در مورد صدر اسلام در قرنهای دوم تا چهارم ساخته شده است و گروهها و مذاهب هر یک ایماژهای خاص خود را ساخته اند. لذا ما در واقع ایماژهای مختلف از شخصیتهای دینی و مذهبی خود داریم. ایماژی که ما شیعیان از عمر داریم با ایماژی که سنی ها دارند یکی نیست. ایماژی که سنی های وهابی از عمر دارند با ایماژی که صوفیه از عمر دارند یکی نیست. در مورد پیغمبر هم همینطور. ایماژی که صوفیه و حکما از پیغمبر(ص) ساختند با ایماژی که اهل سنت در مدینه ساختند یا ایماژی که وهابی های قرن هجدهم میلادی ساخته اند یکی نبوده است. وقتی ما با این ایماژهای مختلف روبرو هستیم حق نداریم یکی را بگیریم و به خاطر حرفی که به آن ایماژ نسبت می دهیم او را ملامت کنیم. مثلا امام صادق را به خاطر توصیه هائی که عده ای می گویند حضرت به مریدانش در مورد صیغه کرده است سرزنش کنیم. ما اول باید تکلیف خودمان را با این ایماژها روشن کنیم. منبع: صفحه فیس بوک نصرالله پورجوادی https://www.facebook.com/nasrollah.pourjavady/posts/10204518720660388