سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هم‏پرسه با افلاطون

من که در خانواده‌ای مذهبی بزرگ‌شده‌ام از همان ابتدا آموختم خواسته‌هایم را در قالب دعا از خدا بخواهم. بعضی وقت‌ها که از مادرم می‌خواستم «برایم دعا کن که فلان چیز جور بشه»، در جواب می‌گفت: «دعا می‌کنم هر چی خیره پیش بیاد». اما من این حرف روقبول نداشتم (و ندارم) و جواب می‌دادم: «من این رو از خدا می‌خوام، شما هم همین رو بخواه. اگه قرار بود بگم هر چی خودش می‌خواد دیگه برای چی دعا می‌کنم». اما به تجربه دریافتم بسیاری از دعاها به جایی نمی‌رسد. شاید روزها و ماه‌ها چیزی را از خدا بخواهیم اما آن دعا به اجابت نرسد و به آن خواسته نرسیم. این عدم‌اجابت و نرسیدنِ به خواسته‌ها، با دو مسئله مهم در زندگی‌ام سرشاخ می‌شد: یکی شادی و رضایت از زندگی، و ادامه دادن به دعا. حل این قضیه من را به چیزی رساند که آن را ادب دعا کردن می‌نامم.
در مسئله اول، باید عدم‌استجابت را نیز یک «واقعه» دانست. یعنی مدتی با امیدِ تمام و با خلوص نیت برای آن امر دعا می‌کنی، اما اگر نشد، نشد. کلاً قضیه تمام شده است. باید بپذیری که نشده است، حالا حکمتی در کار بوده است یا هر دلیل دیگری. مثل وقتی که یکسال با تمام قوایت برای کنکور می‌خوانی، اما در پایان نمی‌شود آنچه می‌خواستی. یکی از اصول «رضایت از زندگی» قدرت «پذیرشِ وقایع» است؛‌ یعنی مثلا اگر تصادف کردیم و یک پایمان را از دست دادیم، بدانیم که زمان به قبل از تصادف بازنمی‌گردد. حوادث بازگشت‌ناپذیرند. دعا کردن برای یک خواسته نیز زمان خودش را دارد و اگر نشد، این «نشدن» یک حادثه است. باید آن را پذیرفت. بعد از رسیدن به این نکته، هر وقت مادرم می‌گفت: «دعا می‌کنم هر چی خیره پیش بیاد»، من می‌گفتم: «بیا هر دویمان دعا کنیم، اگر اجابت شد فبها و اگر هم نشد، ما دعایمان را کرده‌ایم».
(اگر به دعا و حتی خدا هم اعتقاد نداشته باشیم، قصه همین است و برای رسیدن به رضایت از زندگی، باید قدرت پذیرش وقایع را داشته باشیم. یعنی فرد چه قائل به قانون درمه باشد، چه قانون جذب کیهانی و چه آنکه اساساً مادی‌گرا باشد، در همان اوان جوانی درمی‌یابد که بخشی از کار در دست او نیست. تلاش می‌کنی، برنامه‌ریزی می‌کنی، همه چیز خوب پیش می‌رود و ناگهان در لحظه‌ای تمام رشته‌ها پنبه می‌شود. این نشدن و به نتیجه نرسیدن مثل همان تصادف و نقص عضو است، باید آن را پذیرفت و الا در لحظه‌ای بی‌حاصل از تاریخ گیر می‌کنی و جز رنج چیزی حاصلت نمی‌شود.)
اما برای اینکه بعد از تجربه عدم اجابت، برای خواسته‌های دیگر باز هم به سراغ دعا برویم، توجیهات مختلفی مطرح است. رایج‌ترینش در بین سنتی‌ها، قائل‌شدن به این است که این عدم‌اجابت «حتما حکمتی داشته». این روزها که درباره الاهیات پویشی می‌خوانم، بهتر درک می‌کنم که چرا خدا بعضی از دعاها را جواب نمی‌دهد (یا بهتر، نمی‌تواند جواب دهد). پس، حتی اگر چندین دعا اجابت نشد، باید ادامه بدهم به دعاهای دیگر.


پ.ن. دو امر دیگر هم به همین قضیة خواستن و نرسیدن مرتبط‌اند که شاید وقتی درباره‌شان نوشتم، یکی، «ان الامور مرهونه الی اوقاتها» و دیگر «خیلی وقت‌ها چیزها و آدم‌های خوبی گیرمان می‌ایند که برایشان نه تلاش کرده‌ایم و نه دعا».


جمعه 95 اردیبهشت 3 :: 2:0 عصر:: نظرات ( )